نفسم "آریا"نفسم "آریا"، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

ツ آریــــــــــــا، لبخند زیبای خدا ツ

آخرین پست بارداری

1394/5/24 1:58
1,010 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرک خوشگل مامانمحبتniniweblog.com

الان ساعت 1 و 50 دقیقه صبح روز شنبه 24 مرداد ماه هست و من بیدارم مثل اکثر روزای این 9 ماه و دارم آخرین پست بارداری رو می نویسم ...

امروز که بگذره دیگه این 40 هفته بارداری کامل میشه

وای که چقدر این روزا بی تاب دیدنتیم منو بابایی  Geminiو در واقع همه و همه!

کاش میدونستم خدا دقیقا کی میخواد تورو بذاره تو بغلم تا اینهمه انتظار دیدنت سخت نباشه

این روزا همه جا حرف تو و اومدن تو هست...

منم میدونم تو انقدر بلایی! چون میدونی همه منتظر اومدنتن بیشتر ناز میکنی

این روزا خیلی فکر میکنم به همه چی

به این 9 ماه که گذشت

9 ماهی که تو دلم مهمون بودی 9ماهی که دو تا قلب تو بدنم می تپیدن

دوستام همیشه بهم میگن از این  دوران لذت ببر که بعدا دلت تنگ میشه ولی من خودم میدونم دلم خیییییییییلی تنگ میشه برای برای این مدت برای همه ی لگد زدنات و حرکتات و این شکم قلمبه و کجو کوله شدن شکمم با هر تکونتخندونک

دارم فکر میکنم به اون لحظه که میخوام ببینمت خدا میدونه چقدر منتظر اون لحظه هستم

دارم فکر میکنم به روزای آخر دو نفره بودن من وبابایی

دارم فکر میکنم به سه نفره شدنمون و روزایی که در انتظارمه

دارم فکر میکنم به خیلی چیزا...

راستی اینو تا یادم نرفته بگم که نظر من در مورد زایمان ینی نوع زایمان عوض شد اون هم دقیقه 90تعجب

البته همش تقصیر دکترم هست که نظرم رو عوض کرد با اینکه میتونست یه نامه بده و برام سزارین بنویسه چون بیمارستان هم خصوصی هست ولی اینکارو نکرد و همش اصرار و اصرار که تو برو طبیعی

شماره یه ماما خصوصی رو هم بهم داد که برم پیشش منم از هفته 36 رفتم پیش ماما و از اون موقع تازه شروع کردم به تمرینات ورزشی مخصوص زایمان و پیاده روی خندونکدقیقه 90

دیگه به سزارین فکر نمیکنم خندهچقدر زود نظرم عوض شد ...

ولی اگه سزارین شده بودم الان فسقلی من تو بغلم بودی و امروز 6 روزت بود محبت

حالا منتظریم که گل پسری دست از اون جای تنگ بکشی و بیای بیرون ولی نمیدونم چرا نمیای خوش میگذره تو دل مامانی بهتخندونک

بابایی هم همش میپرسه:  دردت گرفت

منم میگم :  نــــــه خخخخ خنده

بابایی :غمگینغمگین

من : خندونکخندونک

این آخرین پستی هست که تو این روزا برات میزارم ان شاالله پست بعدی بمونه برای بعد از تولدت عزیزدلمبوس

دیروز عصر وقتی بابا خواب بود من یه دونه توپ برات درست کردم که عکسش رو میزارم برات ...

دوست مامانی هم گفته بود میخواد برات یه سرهمی بافت ببافه که پریشب عکسش رو فرستاد و گفت بافته و عکسش رو فرستاد خیییلی خوشگله دست گلش درد نکنهآرامآرام

اینک عکسا

 

 

 

 

 

پسندها (4)

نظرات (5)

˙·٠•●♥مامان بابای ضحا♥●•٠·˙
12 شهریور 94 15:34
سلام عزیزم خوش اومدی به دنیا زمینی شدنت مبارک امیدوارم همیشه سالم و سلامت زیر سایه ی پدر و مادر مهربونت باشی دوستت داریم نفس کوچولو
☂مامان و بابای آریا ☂
پاسخ
سلام مرسی زن عموی عزیزم
آجی
13 شهریور 94 20:15
محجوب بانو 💟
2 مهر 94 20:12
سلام عزیزم انشالله نی نی نازتون به سلامتی بدنیا بیاد منتظر عکس های خوشکلش هستم بیا پیشمون خوشحال ميشیم، خانومی
☂مامان و بابای آریا ☂
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم خانومی چشم حتما اگه این پسملی بذاره مطلب میزارم و به وب شما هم سر میزنم
همراه رایانه
19 مهر 94 19:35
همراه رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه ای، موبایل ،تبلت، لب تاپ و .. شماره تماس 9099070345 پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل WWW.POSHTYBAN.IR
محجوب بانو
25 مهر 94 22:53
سلام دوست عزیز وگلـــــــــــــــــــــــــــــــــــم بوی بهشت ما آپ شده، خیلی خوشحال میشیم پیشمون بیایید و برامون یادگاری ( نظر و لایک )بذارید بی صبرانه منتظر هستیم،مهربونم خیلی منتظرت بودما ولی نیومدی حالا در عوضش وقتی اومدی باید کلی تلافی کنی و یادگاری بذاری
☂مامان و بابای آریا ☂
پاسخ
سلام دوست عزیزم ممنونم که به وب ما اومدی چششششششم حتما سر میزنم و یادگاری میزارم