پایان هفت ماهگی پسملیم...
سلام مسافر کوچولوی من
خوبی فدات شم؟؟
امروز دوشنبه 1394/4/18 من و شما وارد ماه شدیم هوراااااا
فقط دو ماه دیگه مونده تا اون روی ماهتو ببینم پسرم...
پس فردا نوبت سونو گرافی دارم آخرین باری که رفته بودیم سونو 16 اسفند 93 بود الان بیشتر از 3 ماهه که ندیدیمت پسملی من ...
ینی من ماه قبل به خانم دکتر گفتم که برام سونو بنویسه ولی گفت که این ماه میخواد بنویسه و ماه قبل ننوشت...
خلاصه بگم که من و بابایی حسااااااابی دلمون برات تنگ شده و لحظه شماری میکنیم چهارشنبه برسه و بریم ببینیمت این دفعه قراره که بابایی ازت فیلم هم بگیره
از لگد زدنات بگم که کلی شیطونی میکنی هر روز
اصلا من نمیدونم در طول روز شما میخوابی یا نه چون همش در حال لگد زدن و تکون خوردنی
خیلی بلایی مامانی چون هر وقت که لگد میزنی دستمو میذارم رو شکمم یا برمیگردم نگات کنم یا به بابایی میگم که نگاه کنه دیگه تکون نمیخوری
در مورد اسمت بگم که هنوز قطعی نتونستیم انتخاب کنیم خداییش خیلی سخته میترسیم بعدا پشیمون بشیم ولی فعلا آریا صدات میکنیم...بابایی میگه سپهر هم خوبه ولی من سپهر دوست ندارم اما هر دوتامون اسم آریا رو دوست داریم...
دیگه اینکه 10 روز دیگه ماه رمضونه و منم کلی سنگین شدم و باید تا هفته بعد سرویس تخت و هر چی که مونده رو بگیریم چون من دیگه اصلا حس بیرون رفتن و گشتن رو ندارم ینی اصلا دست خودم نیس بازم کسلی و تنبلی و خواب اومده سراغم
راستی خوشگلم 6 روز پیش، ینی 12 خرداد هم چهارمین سالگرد عقد من و باباجون بود که یه جشن کوچیک گرفتیم که عکساشو میذارم برات...
ان شالله سال دیگه سه تایی این روز رو جشن بگیریم...
اینم عکسا
نعمت جونم
دوستت دارم برای همیشه
سالگرد عقدمون رو بهت تبریک میگم و امیدوارم تا عمر داریم به خوبی و خوشی و با عشق و شادی کنار هم زندگی کنیم ان شالله...